سلام در ابتدای کار میخواهم با جنگ دوم خلیج فارس یا ازاد سازی کویت توسط گروه ارتشهای متفقین اشنا شویم .چرا؟ این جنگ اغاز نسل سوم جنگها ومیدان نبرد شبکه ای وجنگ افزارهای هوشمند است .درادامه مقالاتی باذکر منابع دراختیار دوستان قرار میگیرد
ازاین نوشته ها چه نتیجه ای گرفتید؟لطفا ابهامات خود را مطرح کنید
۱۲ اشتباهات صدام در جنگ خلیج فارس
اخیرا مطلبی را دانلود کردم اما ادرس ان را گم کردم مطالب جالبی راجع به جنگ خلیج فارس دارد حتما بخوانید:
زاویه سیاسى
الف: اتحاد شوروى در 1990 در آستانهى فروپاشى قرار گرفته بود و هیچ کس
تعریفى از دنیاى پس از شوروى نداشت. شکست صدام حسین به دنبال نشان داد که از
این پس ممکن است جهان شاهد جنگهاى یک طرفه و نابرابر باشد حال آن که قبل از
این یکى از دو ابرقدرت بزرگ جهان به کمک کشور قربانى مىشتافتند.
ب: آمریکا در جنگ 1991 با از بین بردن ارتش غولآساى صدام و تبلیغ این پیروزى
به دنیا دیکته کرد که اگر بخواهد قادر است با بسیج عمومى انبوهى از کشورها هر
قدرت منطقهاى را درهم بکوبد و این بخش نظامى نوین جهان بود.
ج: از نظر روحى و سیاسى پیروزى سریع آمریکا در جنگ کوبت و عراق سبب شد تا
کابوس ویتنام در شنزارهاى منطقه دفن شود و مردم آمریکا خیال کنند که از این
پس دولت آنها در هر نبردى به پیروزى سهل و آسان دست مىیابد.
د: آمریکا با درهم کوبیدن رژیم بعثت عراق به کشورهاى منطقه و جهان هشدار داد
که نظم سنتى منطقه اصلا نباید تغییر کند و هر کس به دنبال تغییر این شرایط
برود باید آمادهى جنگ شود.
706
آثار نظامى
الف: درس اول جنگ عراق، قدرت روز افزون اطلاعات در جنگهاى جدید است. آمریکا
با استفاده از بمب افکنهاى دید در شب، ماهوارهها، جاسوسان خود و حتا
موشکهاى هوشمند هر حرکت ارتش عراق را تحت کنترل را داشت و فضاى واقعى از جنگ
را در اختیار داشت بالعکس بغداد به دلیل بىاطلاعى از فضاى میدان نبرد در
«فقر مطلق اطلاعات» بود.
ب: قدرت تکنولوژى جدید جنگى در این نبرد خود را نشان داد و معلوم شد که طى
سالهاى 1980 تا 1990، جمهورى خواهان آمریکا با صرف سالانه 300 تا 400
میلیارد دلار بودجه دفاعى بیکار نبودهاند چه سلاحهاى گران و پیشرفتهاى را
ساختهاند یا نبرد از نظر نابرابرى تلفات حیرتآور است، 149 کشته و 513 زخمى
متفقین در بر 100 تا 150 هزار کشته و زخمى عراق.
ج: جنگ خلیج فارس نشان داد که دیگر دوران ارتشهاى عظیم به سر آمده و در یک
«نبرد نوین» آن چه اهمیت دارد قدرت آتش، سرعت جابهجایى، هوش نیروهاى رزمنده
و ابتکار فرماندهان است.صدها هزار سرباز عراقى به محض حمله متفقین از لشکرهاى
متلاشى شده خود فرار کرده و تا هفتهها در بیابانهاى منطقه بىآب و غذا
متوارى شدند. نبود انگیزه و مرعوب شدن آنها سبب شد تا آنها تن به
خجالتآورترین شکست تاریخ بدهند حال آن که صدام خیال مىکرد در جنوب دجله و
فرات 42 لشکر را (حداقل بر روى کاغذ) در اختیار دارد.
د- تغییر قوانین لجستیک اگر چه سیستم به کارگیرى جنگ برقآسا را براى از کار
انداختن دشمن، آلمانها در جنگ دوم جهانى ابداع کردند و اسراییلىها در
جنگهاى 1956 و 1967 به کار گرفتند اما آن چه در جنگ صحرا (یا توفان صحرا) رخ
داد چیز دیگرى بود. دو سپاه عظیم در یک شنزار گرم و بىآب و علف ظرف 72 ساعت
300 کیلومتر در عمق خاک دشمن پیشروى کرده و منطقهاى به وسعت 3 برابر خاک
کویت (حدود 60 هزار کیلومتر مربع) را به تصرف در آوردند در حالى که تنها یک
جاده در منطقه براى استفادهى کامیونها وجود داشت.
بر روى این جاده 4500 کامیون متفقین به طور دائم در رفت و آمد بود و علاوه بر
این
707
هواپیماهاى ترابرى سى - 5 و سى - 130 هزاران تن ملزومات را در بستههاى عظیم
بادى با چتر نجات بر سر راه نیروهاى در حال حرکت مىریختند.
ه - تغییر نقش نیروى هوایى از زمانى که در جنگهاى نیمه اول قرن بیستم نیروى
هوایى به عنوان عامل مهم در نبردها مطرح شد تا سال 1991 اعتقاد اکثر
فرماندهان عالى ستاها و به ویژه فرماندهان زمینى این بود که هواپیما هرگز
نمىتواند توان رزمى یک واحد بزرگ زمینى را از بین ببرد. ناتوانى آلمان در
جلوگیرى از پیشروى ارتش گروههاى بزرگ روس در جنگ دوم جهانى، ناتوانى 5 هزار
هواپیماى آمریکا در جنگ ویتنام در جلوگیرى از پیشروى ویتنام جنوبى و ناتوانى
نیروى هوایى تقویت شدهى عراق در جلوگیرى از پیشروى نیروهاى ایران در فاو
همگى موید این مسئله بودند. اما در جنگ خلیج فارس مشخص شد حتا ارتشى به
استعداد 42 لشکر را مىتوان تنها با نیروى هوایى از کار انداخت.
در حقیقت نیروى زمینى عراق در 24 فوریه (قبل از آغاز حمله زمینى) جنازهاى
بیش نبود و حمله زمینى متفقین «تنها یک نمایش بزرگ بود». ارتشى که یک سوم آن
از بین رفته، سربازان آن از خانه و کاشانه خود هیچ خبرى ندارند، فرماندهان
نمىدانند با چه کسى و در کجا باید بجنگند، گرسنگى و کمبود مهمات کل واحدها
را رنج مىدهد و روزانه 1800 سورتى پرواز علیه آن انجام مىشود چگونه
مىتواند در برابر ارتش زمینى تازهنفس 16 ملیتى متفقین دوام آورد.
آیا ارتش عراق محکوم به شکست بود؟
صدام حسین احمقترین سردار تاریخ بوده و هست. اشتباه احمقانهى زندگى او در
31 شهریور 1359 رخ داد و اشتباه احمقانهتر او به مرداد 1369 (حمله به کویت)
باز مىگردد، آخرین اشتباه احمقانهى او در جنگ دوم خلیج فارس در فروردین
1382 بود که سبب خاتمهى زندگى سیاسى او شد.
اما بزرگترین اشتباه او از دست دادن 39 روز حیاتى در جنگ خلیج فارس بود. او
فرماندهى با تدبیرى بود. اگر آن قدر شجاع بود که مىتوانست به کویت در 1990
حمله ببرد باید جسارت مىکرد و پس از آغاز حمله هوایى متفقین در 17 ژانویه
1991 به
708
نیروهاى غیرآماده متفقین در شمال عربستان حمله مىبرد. شکى نبود که واحدهاى
زرهى او خیلى سریع موفق به عقب راندن متفقین مىشد برترى 2 بر یک او در بخش
زرهى در کنار برخوردارى از آتش توپخانه پیروزى او را تضمین مىکرد.
سرفرماندهى ارتش آمریکا در خلیج فارس، نورمن شوارتسکف، اذعان مىکند که
کابوس ما حمله پیش دستانه صدام بود. او مىگوید: «صدام با دستهاى خودش هزار
تانک و زرهپوش را در صحرا (به دلیل اتخاذ موضع دفاعى) دفن کرد.»
تک محدود عراق در حمله به شهر خفجى در شمال عربستان در 30 ژانویه آسیبپذیرى
خطوط دفاعى متفقین را نشان داد. در این عملیات محدود 12 تفنگدار آمریکایى و
18 سرباز سعودى کشته شدند و اگر چه 30 سرباز عراقى نیز از بین رفتند اما
مىتوان تصور کرد حرکت 20 لشکر زرهى (قبل از آن که تحتتأثیر بمباران ضعیف
شوند) مىتوانست چه حجم تلفاتى بر آمریکایىها وارد کند و دست کم بزرگترین
شکست نظامىتاریخ را نصیب عراقىها نکند.
709
جنگ دوم خلیج فارس
جنگ عراق و آمریکا
حوادث پس از 11 سپتامبر 2001 آمریکا را بر آن داشت تا از «فرصتها» نهایت
استفاده را کرده و بالعکس «تهدیدهاى احتمالى آینده» را از هم اکنون خنثى کند.
از جمله این تهدیدهاى احتمالى خطر قدرت گرفتن دولتهاى قدرتمند مخالف آمریکا
در خاورمیانه بوده و هست. آن چه که آمریکا را مىتواند به سادگى از پا
بیندازد مسئله انرژى است. نیاز این کشور در سال 2004 روزانه 20 میلیون بشکه
نفت بوده است که دو سوم این رقم از خارج تامین مىشود و 70 درصد این ماده
پرارزش متعلق به خاورمیانه بوده و تنها 7 کشور عربستان، ایران، عراق، کویت،
امارت متحده، قطر و بحرین از نیمه قرن بیست و یکم به بعد نفت دارند. به همین
جهت اگر این گلوگاه استراتژیک در «این سالها خلاء قدرت» به دست آمریکا بیفتد
خیال آمریکا براى کل قرن بیست و یکم راحت است و بالعکس مىتواند رقباى
احتمالى خود نظیر اروپاى غربى و چین را از این ناحیه تحت فشار بگذارد.
بهانه سلاحهاى کشتار جمعى
آمریکا از اواخر دهه 90 به بهانهى وجود سلاحهاى کشتار جمعى صدام حسین را
شروع به تهدید کرد و این تهدید در زمستان 1381 (ژانویه 2003) به اوج خود
رسید. و در اسفند 1381 (مارس 2003) به اوج خود رسید در این زمان آمریکا با
250 هزار سرباز، 1000 تانک و حدود 900 هواپیما آماده هجوم به عراق بود. این
در حالى بود که نیروهاى عراقى در این زمان کمتر از 350 هزار سرباز، 300
هواپیما، 1000 دستگاه
713
توپ و 2500 دستگاه تانک تخمین زده مىشدند که به دلیل گرفتارى اقتصادى عراق،
ناشى از 12 سال تحریم اصلا اوضاع مناسبى نداشتند. آمریکا تنها بر روى 6 لشکر
گارد ریاست که در اطراف بغداد بودند حساب باز مىکرد.
آغاز حمله
29 اسفند 20 (1381 مارس 2003) آمریکا حمله را با بمباران سنگین بغداد براى
کشتن مقامات مهم نظامى و امنیتى عراق آغاز کرد. بمبهاى ده تنى و موشکهاى
کروز در مقیاس گسترده علیه بغداد به کار گرفته شد و هم زمان نوزده شهر دیگر
عراق زیر آتش هوایى و دریایى قرار گرفت.
بمب افکنهاى نامرئى بى- یک و اف - 117 مراکز اصلى عراق را پیاپى مورد حمله
قرار دادند و نیروهاى انگلیسى به فاو و نیروهاى آمریکایى به امالقصر در جنوب
عراق حمله کردند اما علىرغم آن که از نظر آنها عملیات ساده فرض شد
تیراندازان عراقى به خوبى از پس مهاجمان برآمدند.
با سقوط یک هواپیماهاى آمریکایى در اول فروردین و سقوط یک هلىکوپتر با 16
سرنشین آمریکایىها اولین تلفات را تحمل کردند اما 4 لشکر آمریکایى به سرعت
از بیابانهاى جنوب عراق گذشته و به جنوب ناصریه شهر استراتژیک مجاور رود
فرات رسیدند. از طرف دیگر بصره نیز علىرغم بمباران مدام توسط بمب افکنهاى
استراتژیک بى- 52 و دهها هواپیماى انگلیسى تسلیم شد و لشکرهاى انگلیسى
ناگزیر شهر را محاصره کردند. تا این زمان 2 هزار سورتى پرواز و 1000 موشک
کروز علیه عراقىها به کار گرفته شده بود.
در جنوب ناصریه و بصره آمریکا و انگلیس براى اولین بار دفاع سنگین عراقىها
به ویژه لشکر 51 عراق مواجه شدند این در حالى بود که نبرد در 150 کیلومترى
عمق خاک عراق صورت مىگرفت.
روز چهارم نبرد پس از آن که مجددا تک تیراندازان عراقى چند سرباز متفقین را
از پاى در آوردند و در جنوب ناصریه حملات متعدد آمریکا بىفایده نشان داد،
ژنرال ریچارد مایرز رئیس ستاد مشترک آمریکا و طراح اصلى حمله اذعان کرد که
دفاع عراق محکمتر
714
از پیشبینىهاى اولیه بوده و بنابراین جنگ، ساده نخواهد بود. آمریکایىها
دریافتند که استراتژى عراق در این جنگ دفاع در شهرها و حومه آنها است و
هرازگاهى نیز لازم است که یک پاتک نیز علیه مهاجمان به اجرا در آید.
نبردهاى سنگین در روز پنجم در جنوب ناصریه آمریکا را وادار کرد تا به شکلى
گسترده از هلىکوپترهاى آپاچى و بمب افکنهاى آى - 10 استفاده کند.
ژنرال تامى فرانکس، فرمانده کل نیروهاى ائتلاف، در این روز همچنین با درخواست
متعدد واحدهاى آفندى خود مبنى بر نیاز به پشتیبانى هوایى مواجه شد. ناموفق
بودن حمله به ناصریه در روز ششم نبرد در کنار سقوط دست کم 10 هواپیما و
هلىکوپتر آمریکایى و انگلیسى ناگهانى موجى از مخالفت را علیه آمریکا در داخل
این کشور و جهان علیه واشنگتن ایجاد کرد.
به ویژه نمایش 12 اسیر آمریکایى در کنار گزارشهاى منفى خبرنگاران، لندن و
واشنگتن را در موقعیت دشوارى قرار داد. (کشتههاى انگلیس نیز از 19 نفر فراتر
رفت).
ضد حملههاى سنگین عراق در کوت، ناصریه، سماوه و کربلا روحیه مبارزان
آمریکایى را تضعیف کرد و آنها را در موقعیت تدافعى قرار داد و رامسفلد، وزیر
دفاع آمریکا، به عنوان طرفدار آغاز سریع جنگ و مبدع اصطلاح استراتژى شوک و
بهت علیه نیروهاى عراقى با انبوه سؤالات خبرنگاران مواجه شد که چرا عراقىها
آن گونه که مىگفتید دسته دسته تسلیم نمىشوند؟ چرا هیچ شهرى را نگرفتهایم
(حتا 2 شهرک بندرى فاو و امالقصر نیز هنوز کاملا فتح نشده بودند)
درخواست ارسال نیرو
آن گونه که ژنرال روسى اظهار مىدارند حمله به عراق از ابتدا زود شروع شد و
نیروهاى آمریکایى بسیار کمتر از نیاز اصلى بودند بنابراین آن گونه که شنود
دستگاههاى اطلاعاتى روسیه گزارش مىداد، تامى فرانکس از روز هفتم نبرد از
فرماندهى ستاد مشترک (مایرز) خواست تا صدها هزار سرباز و تانک را از خاک،
اروپا و ترکیه براى کمک به لشکرهاى فعلى اعزام کند.
فرماندهى کل آمریکا اگر چه با این پیشنهاد موافقت کرد اما تحت فشار
سیاستمداران
715
واشنگتن مجبور شد راه دیگرى را براى ادامه سریع جنگ بیابد.
حرکت به سمت بغداد
پس از آن که در روز نهم نبرد، عراق با ضد حملهاى همه جانبه 30 سرباز متفقین،
8 تانک، 20 نفربر و 2 هلىکوپتر آمریکایى را منهدم مىکند و فرماندهان
لشکرهاى 82 و 101 هوابرد نیز اعلام مىکنند تحت فشار عراقىها قرار دادند
فرماندهى آمریکا دست به یک ریسک بزرگ مىزند.
آمریکا در این زمان 70 درصد خاک عراق را در اختیار داشت اما هنوز حتا یک شهر
کوچک را نیز تصرف نکرده بود و خط دفاعى عراقىها در طول رود فرات در مرکز و
دجله در جنوب شکل گرفته بود. بنابراین باید آمریکایىها با قبول ریسک از بین
شهرها و مناطق فتح نشده مىگذشتند و خطر در تله افتادن را مىپذیرفتند. این
تصمیم ضرورى دانسته شد و قرار بر این شد تا واحدهاى زبدهى تفنگداران دریایى
در کنار بخشى از نیروهاى برگزیده نیروى زمینى خود را به بغداد برسانند اما
قبل از آن ضرورى بود که دو اتفاق بیفتد: اول بمباران شدید 6 لشکر گارد ریاست
جمهورى (بغداد، مدینه، حمورابى النداء، عدنان و بختالنصر) و دوم خریدن سران
مدافع بغداد چرا که واحدهاى آمریکایى اصلا قادر به یک جنگ شهرى تمام عیار
نبودند.
فتح بغداد
در حالى که در دو هفته اول جنگ، آمریکا و انگلیس به هیچ نتیجهاى باارزشى در
روى زمین دست نیافته بودند و تنها با برخوردارى از پوشش قابل توجه هوایى و
بمبارانهاى گسترده شهرهاى عراق و مردم بىدفاع را مورد حمله قرار دادند از
روز چهاردهم (13 فروردین) شکل جنگ تغییر کرد.
ابتدا لشکر مدینه در جنوب غرب بغداد تحت فشار هلىکوپترهاى آپاچى به شدت مورد
حمله قرار گرفت و سپس لشکرهاى دوم و سوم گارد (بغداد و النداء) در جنوب شرق
بغداد (در محور کوت - بغداد) مورد حمله تفنگداران دریایى و نیروى زمینى
آمریکا قرار گرفتند.
716
بمباران گسترده نیروى هوایى آمریکا 2 لشکر مذکور را عملا از سر راه مهاجمان
به بغداد برداشت.
در جنوب غرب بغداد نیز سپاه سوم پیاده آمریکا با دور زدن کربلا خود را به 10
کیلومترى فرودگاه بغداد رساند و در این زمان واحدهاى زبده لشکر حمورابى را
مقابل خود دید و براى اجتناب از قبول تلفات بلافاصله دستورات آتش پشتیبانى
کرد.
پیشروى 140 کیلومترى سپاه سوم عملا بغداد را در دسترس آمریکایىها قرار داد و
صدام را کاملا غافلگیر کرد اما آمریکایىها هنوز جرأت حمله به بغداد را
نداشتند در جنوب سربازان ناامید عراقى حملات متعدد انگلیسىها را به بصره
پاسخ مىدادند و در سماوه و ناصریه دهها هزار سرباز عراقى بدون برخوردارى از
پشتیبانى سلاحهاى سنگین و هواپیما نیروهاى آمریکا را زمینگیر کردند در محور
نجف - کربلا آمریکا هنوز حتا موفق به استفاده از بحث شیعه و سنى براى ورود به
شهرهاى مقدس نشده بود اما به دلیل «کمکارى» و یا خیانت و یا شاید
بمبارانهاى دهشتناک هوایى لشکرهاى گارد، بغداد را در آستانهى سقوط قرار
داده بود.
حملهى 4 آوریل 15) 2003 فروردین 1382) تیپ سوم از سپاه سوم آمریکا به
فرودگاه بغداد همه را غافلگیر کرد اما خود آمریکایىها بدون برخورد با مقاومت
فرودگاه را ترک کردند. کویا باور نداشتند شهرى که توسط 150 هزار داوطلب «هم
خون» صدام مراقبت مىشود به این سادگى اجازه نفوذ را به آنها بدهد.
با رسیدن نیروهاى هوابرد لشکر 101 آمریکا، اکنون قواى آمریکا به رقم قابل
توجهى رسیده اما حملهى نیروهاى محلى (احتمالا شبه نظامى) در ساعت 8 شب
آمریکایىها را از ادامه حمله بازداشت و آنها منتظر رسیدن قواى کمکى و آتش
هوایى شدند.
در 5 آوریل (16 فروردین) در حالى که اخبار ناامید کننده به ستاد ارتش آمریکا
حاکى از مقاومت و ضد حملههاى پیاپى عراقىها در ناصریه بود، انتشار خبر
رسیدن واحدهاى تفنگداران آمریکایى به پلهاى جنوب شرق بغداد سبب شادى
زایدالوصف پنتاگون و واشنگتن مىشود. معناى این مسئله آن بود که لشکرهاى
النداء و بغداد از بین رفتهاند و لشکر ششم گارد (لشکر عدنان) وقت نکرده که
از شمال بغداد خود را به جنوب برساند.
از این زمان به بعد ضرب آهنگ سقوط بغداد شدت گرفت. لشکر پنجم گارد
717
(بختالنصر) تازه از شمال غرب بغداد در حال حرکت به سمت سپاه سوم آمریکا بود
حال آن که آنها ظاهرا زمان را از دست داده بودند.
در 6 آوریل (17 فروردین) ساعت 10 صبح سه گردان نیروى گارد با کمک هزاران
نیروى شبه نظامى طى شش ساعت نبرد خونین و پرتلفات نیروهاى آمریکایى را ازحومه
فرودگاه به عقب راندند.